
پرهیز آگاهانه از شعارزدگی
جام جم آنلاین: داستان جنگ هنوز ادامه دارد و خاطرات و قصههای زیادی از آن باقی است كه هنوز یا به تصویر در نیامده یا نوشته نشدهاند.
![]() آتش و صدای توپ و تفنگ به پایان میرسد؛ اما آدمهای جنگ هنوز حرفهای زیادی برای گفتن و زخمهای عمیقی برای درمان دارند كه بخشی از آن را در «شب هزار و یكم» از زبان دكتر موهبتی و دوستانش میشنویم؛ پزشكانی كه هرچند خود دردهای دیگران را درمان میكنند و زخمهای آنان را مرهم میگذارند، اما خود پر از درد و زخمهایی هستند كه گاهی آدمی را در انزوا میخورند و میتراشند. با علی بهادر، كارگردان این مجموعه درباره نمایش دراماتیك جنگ و قصه و غصه آدمهای آن در شب هزار و یكم به گفتگو نشستیم كه در پی میآید. شما پیش از این سریال نیز سابقه طولانی در ارتباط با سینمای دفاع مقدس داشتید. پیش از اینكه به سریال شب هزار و یكم بپردازیم كمی درباره كارهای قبلیتان و اساسا نگاهی كه به سینمای جنگ دارید، صحبت كنید؟ بله. من نزدیك به 100 كار مستند در حوزههای مختلف از جمله موضوع جنگ ساختهام كه برخی از آنها نیز در جشنوارههای داخلی جایزه هم گرفتهاند، از جمله مستند «زندگی» كه در چهارمین جشنواره دفاع مقدس جایزه بهترین مستند جنگ را دریافت كرد. در جشنواره بینالمللی فیلم كوتاه نیز موفق به دریافت جوایزی شدم. همچنین یك مستند درباره زنبورداری و مستندی به نام نوروز در ازبكستان بود كه در تاجیكستان ساخته شد كه هم در تدوین و هم در تهیهكنندگی كه خودم به عهده داشتم، موفق به كسب جایزه شدم. با این حساب تجربیاتی كه در كارهای مستند به دست آوردید در ساخت فیلمهای داستانی شما نیز نقش مهمی داشتهاند؟ از تجربیاتی كه در مستند جنگی داشتید در ساخت سریال شب هزار و یكم هم استفاده كردید؟ بله حتما همینطور است. اساسا افرادی كه از حوزه مستندسازی به سمت فیلمهای داستانی میآیند سعی میكنند مضامینی را كه دستمایه كار خود قرار میدهند قصههایی باشد كه واقعبینی و واقعگرایی در آن برجسته باشد، به طوری كه تماشای آن اثر برای كسانی كه جنگ را تجربه كردهاند ملموس و باورپذیر شود. نگاه یك مستندساز غالبا دارای وجوه رئالیستی بالایی است، حتی اگر یك فیلم داستانی بسازد. مثلا در كار «بهترین تابستان من» شخصیتهای سریال خیلی به واقعیت بچههای جنگ نزدیك بود. به هر حال یك فیلم داستانی جنگ نیز از یك واقعیت بیرونی نشات میگیرد و صرفا زاییده تخیلات نویسنده و كارگردان اثر نیست؛ اما شما اشاره كردید این تجربیات باید به گونهای تصویر شود كه برای بچههای جنگ ملموس باشد، در حالی كه این باورپذیری باید برای مخاطبانی كه جنگ را از نزدیك و شخصا لمس نكردند، بیشتر باشد. احتمالا سعی شما در مجموعه نیز این بوده تا نسل جوان را با این مقوله به شكل باورپذیری آشنا كنید. دقیقا همینطور است. من این وجه قضیه را نفی نمیكنم. ضمن اینكه معتقدم یك فیلم جنگی باید برای كسانی كه جنگ را تجربه كردهاند باورپذیرتر و واقعیتر باشد، چون آنها خودشان از نزدیك این واقعیت را لمس كردهاند. مثلا اینكه دشمن را خیلی احمق فرض كنیم و آنها را ضعیف بدانیم، مثل كارهایی كه اوایل دهه 60 وجود داشت یا نیروهای خودی را به شكل اغراقشدهای نشان دهیم و از آنها قهرمانانی فراانسانی ترسیم كنیم، از واقعیت جنگ دور شدهایم و باورپذیری فیلم نیز از میان میرود. اتفاقا اگر دشمن به صورت واقعی و با آن قدرتی كه دارد ترسیم شود، ارزش رزمندگان خودمان و كاری كه انجام دادهاند نیز بیشتر نشان داده خواهد شد. كاملا موافقم. بگذارید یك مثال بزنم. در فیلم «عمر مختار» نقش مقابل آنتونی كویین آنقدر قدرتمند تصویر میشود كه درخشش عمر مختار و اهمیت او بیشتر به نظر میرسد یا مظلومیت و حقانیت او برجستهتر شود. در مورد فیلمهای دفاع مقدس این چالش همیشه مطرح است كه آیا فیلمساز باید صرفا تجربه واقعی جنگ را در اثرش بازنمایی كند یا اینكه آن را در ساختار سینمایی، دراماتیزه كند. این مساله در مورد آثار تاریخی نیز مطرح است، به این معنی كه آیا كارگردان باید وفادار به یك اتفاق تاریخی باشد یا برای جذابیت بخشیدن به آن و سینماییكردنش، از لوازم دراماتیك هم بهره ببرد كه ممكن است در جاهایی منجر به اغراق یا تصرف در نمایش یك حادثه تاریخی باشد. جنگ 8 ساله ما نیز به هر حال جزیی از تاریخ معاصر به حساب میآید و از این قواعد مستثنا نیست. دیدگاه شما در این باره چیست؟ به نظر من ورود بحثمان خیلی خوب شد. ببینید من بدون اینكه به نمونههای واقعی فیلمها اشاره كنم باید بگویم خیلی از دوستانی كه در ژانر دفاع مقدس فیلم میسازند گمان میكنند باید عین واقعیت را بازسازی كنند و هر آنچه را در واقعیت رخ داده را در یك اثر داستانی و سینمایی وارد كنند كه عمدتا هم موفق نشدند و مخاطب هم نتوانست با آن ارتباط برقرار كند، چون دراماتیزه نبود. قرار نیست یك اثر سینمایی یا تلویزیونی در حوزه جنگ عینا نمود بیرونی داشته باشد. در واقع ما رنگ درام به خاطرات افراد جنگ و تجربیات آنها میدهیم تا مخاطب بتواند از منظر سینمایی جذب آن شود و این منطق سینما و فیلمسازی است. لازمه این كار ورود تخیلات و تراوشات ذهنی نویسنده و كارگردان اثراست كه از آن گریزی نیست. مثلا شما لحظات درونی آدمها را در جبهه كه به چشم سر نمیتوانید ببینید. باید آنرا در قالب یك متن داستانی به مخاطب عرضه كنید. ما در شب هزار و یكم بیشتر با حالات درونی افراد مواجه میشویم نه صرفا تجربیات نظامی آنها. مهم این است كه نویسنده یا كارگردان كه یك شخصیت متعلق به جنگ را به تصویر میكشد آنقدر دور از واقعیت نباشد كه غیرقابل دسترسی و باور باشد.
زیباییشناسی مخاطب امروز را باید بدرستی بشناسیم. لذا من ساخت یك سریال در حوزه جنگ را ریسك نمیدانم. در سینمای جهان هنوز هم درباره جنگ جهانی فیلم ساخته میشود
به نظر من ورود بحثمان خیلی خوب شد. ببینید من بدون اینكه به نمونههای واقعی فیلمها اشاره كنم باید بگویم خیلی از دوستانی كه در ژانر دفاع مقدس فیلم میسازند گمان میكنند باید عین واقعیت را بازسازی كنند و هر آنچه را در واقعیت رخ داده را در یك اثر داستانی و سینمایی وارد كنند كه عمدتا هم موفق نشدند و مخاطب هم نتوانست با آن ارتباط برقرار كند، چون دراماتیزه نبود. قرار نیست یك اثر سینمایی یا تلویزیونی در حوزه جنگ عینا نمود بیرونی داشته باشد. در واقع ما رنگ درام به خاطرات افراد جنگ و تجربیات آنها میدهیم تا مخاطب بتواند از منظر سینمایی جذب آن شود و این منطق سینما و فیلمسازی است. لازمه این كار ورود تخیلات و تراوشات ذهنی نویسنده و كارگردان اثراست كه از آن گریزی نیست. مثلا شما لحظات درونی آدمها را در جبهه كه به چشم سر نمیتوانید ببینید. باید آنرا در قالب یك متن داستانی به مخاطب عرضه كنید. ما در شب هزار و یكم بیشتر با حالات درونی افراد مواجه میشویم نه صرفا تجربیات نظامی آنها. مهم این است كه نویسنده یا كارگردان كه یك شخصیت متعلق به جنگ را به تصویر میكشد آنقدر دور از واقعیت نباشد كه غیرقابل دسترسی و باور باشد. ضمن اینكه ما باید میان مستند جنگ و فیلم جنگی تمایز قائل شویم. وقتی از فیلم جنگی صحبت میكنیم قطعا وجه دراماتیك و داستانی آن در اولویت قرار میگیرد. در عین اینكه به اصل واقعیت نیز وفادار میماند. مگر اینكه یك واقعیت جنگی ذاتا آنقدر دراماتیك باشد كه مستند آن هم سینمایی به نظر برسد، مثلا زندگی حسین فهمیده ذاتا دارای سویه دراماتیكی است. بله، ولی این مساله خیلی نادر و یك موقعیت استثنایی است. به طور كلی اگر بخواهیم زندگی رزمندگان را به فیلم بدل كنیم مجبوریم از مهارتهای دراماتیكی خود استفاده كنیم. جناب بهادر! شما هم در صحبتهایتان و هم در شب هزار و یكم نشان دادید تاكید بیشتری روی شخصیتپردازی و شیوه زندگی آدمهای جنگ دارید. از طرف دیگر ما شخصیتهای برجستهای در جنگ داریم كه زندگی آنها دارای وجوه دراماتیكی بالایی است، ولی چرا كسی زندگی این شخصیتها مثل شهید همت یا شهید باكری و دیگران را تبدیل به فیلم یا سریال نمیكند؟ من قبلا به دلیل اینكه در گروه حماسه و دفاع سازمان كار كردم و مسوولیت گروه را هم به عهده داشتم میدانم خیلی كارهای خوبی در آنجا پایهریزی شده كه مثلا در مورد شهید چمران یك فیلمنامهای سیدمهدی شجاعی نوشتهاند یا كاری درباره شهید بروجردی نوشته شده بود و چند كار دیگر كه به دلایلی به مرحله اجرا نرسید. واقعیت این است كه به تصویر كشیدن شخصیتهای معاصر كار بسیار سختی است و موانع زیادی جلوی راه آن قرار دارد. مثلا ممكن است خانواده شخص مورد نظر حساسیتهای خاصی در مورد عزیزشان داشته باشند یا احساس كنند فیلم یا سریال نتوانسته شخصیت واقعی آنها را بدرستی نشان دهد و حتی باعث لطمه به او شده است. مثلا سریالی كه آقای كمال تبریزی راجع به شهریار ساخت، حتی از طرف یكی از دختران ایشان مورد نقد قرار گرفت، در حالی كه سریال بدی نبود و تحقیقات زیادی هم درباره آن صورت گرفته بود. این انتقاد درباره آثار تاریخی هم وجود دارد، مثلا در مورد سریال امام علی(ع) خیلی از مورخان درباره برجستهشدن برخی شخصیتهای داستان انتقاد داشتند. اساسا كار كردن درباره فیلمهای شخصیتمحور چنین مشكلاتی هم دارد. یادم میآید سریال شهید شیرودی هم دچار همین مشكلات شد؛ ولی انصافا زندگی از شهدا جای پرداخت دارد، مثل زندگی شهید چمران یا شهید بروجردی. زندگی اینها واقعا دراماتیزه است كه شاید به تخیلات نویسنده چندان نیاز نباشد. به نظر من باید از تقدسگرایی افراطی در ساخت فیلم درمورد شخصیتهای جنگ پرهیز شود تا دست فیلمساز هم برای كار بازتر باشد. آیا شما قصد داشتید تاثیر تحولات اجتماعی فرهنگی پس از جنگ و تغییراتی كه گذر زمان در آدمهای جنگ ایجاد كرده را به نمایش بگذارید؟ همین طور است. مثلا شخصی مثل دكتر فرنود در زمان حاضر بیشتر درگیر مسائل تجاری و اقتصادی میشود و نسبت به زمان جنگ تغییر كرده است. البته این به معنی بد بودن او نیست؛ ولی بالاخره این آدم استحاله شده و تغییر كرده است. در واقعیت نیز همین طور است. خیلی از بچههای جنگ امروزه دیگر همان آدم زمان جنگ نیستند و تغییر كردهاند. من همینجا باید تاكید كنم كه قصه شب هزار و یكم، روایتی از یك خانواده ایرانی است با همه خصوصیات تربیتی كه خانواده ایرانی دارد. یعنی آدم پرخاشگری نیست، مودب است و نسبت به بزرگتر خود احترام میگذارد، ضمن اینكه ذهن جستجوگری دارد. یعنی شما معتقدید این سریال صرفا یك سوژه جنگی ندارد؟ بله. این سریال در واقع تحلیلی از شرایط جامعه امروز است. مثلا افرادی كه به مطب دكتر موهبتی رفتوآمد میكنند، بشدت متفاوتند. از جمله مسائلی كه در این سریال پررنگ شده است، توجه به تفاوت نسلهاست كه ما سعی كردیم نگاه دوسویه به آن داشته باشیم و این گونه نبوده كه همیشه حق را به پدر و مادرها بدهیم. حتی در جایی از قصه، مادر از اینكه فرزندش مذهبی شده است، انتقاد دارد؛ منظورم كاراكتر پاندوراست. در واقع قصه ما صرفا قصه دفاع مقدسی نیست. به همین دلیل كاراكترهای داستان تیپ نیستند. همه شخصیتهایی هستند كه روی آنها كار شده و بسیاری از آنها مابهازای بیرونی دارند. تمام اجزای فیلم، حتی بیماری كه وارد مطب میشود، اتفاقی نبوده است و حضور معناداری در داستان دارد. این سریال، برشی از جامعه معاصر است و مخاطب مسائل مبتلابه خود را در آن پیدا میكند. من فكر میكنم شب هزار و یكم بیشتر به مسائل آدمهای جنگ بعد از دوران جنگ و نحوه رویارویی آنها با تحولات سریع اجتماعی و مدرنیته پرداخته است. برداشت شما كاملا صحیح است. سریال وضعیت كنونی آدمهای جنگ را روایت میكند و طیفهای مختلفی از آنها را نشان میدهد. عدهای كه كاملا در وضعیت جدید استحاله شدند. گروهی دیگر از گذشته خود بریدهاند و برخی نیز همچنان پایبند به ارزشهای قبلی خود هستند. ضمن اینكه ما در زمانی كه این آدمها را در شرایط جنگی نشان میدهیم، سعی كردیم به درون آنها وارد شویم و حالات و تجربیات درونی آنها را به تصویر بكشیم، حتی تعلقات عاطفی و عشقی این آدمها نیز مورد توجه قرار گرفته است. شما به روابط لیلا و سعید نگاه كنید كه چقدر عاشقانه و عاطفی است. من دكوپاژهایم را طوری انتخاب كردهام كه این تجربیات درونی و عاطفی را بدرستی نشان دهد. برای همین است كه نماهای نزدیك در كار زیاد به چشم میخورد؟ ببینید، مدیوم تلویزیون اصولا نمای نزدیك را میطلبد، ضمن اینكه من سعی كردم در مواقع مناسب و منطقی از نماهای درشت استفاده كنم؛ اما این طور نبوده كه ما فقط بخواهیم كلوزآپ نشان دهیم. درواقع ضرورت قصه ایجاب میكرد ما از این نما استفاده كنیم تا در خدمت مضمون سریال باشد. روایت تصویری قصه برای من خیلی مهم بود تا داستان روایت روانی داشته باشد. نمای درشت باعث میشود مخاطب ارتباط بهتری با داستان برقرار كند. برخی معتقدند همین مساله و تاكید كارگردان بر تجربیات خاص آدمهای جنگ به شعارزدگی سریال منجر شده است. پاسخ شما چیست؟ من ادعا نمیكنم هیچ نوع شعارزدگی در سریال نیست؛ ولی واقعا خیلی سعی كردم مراقب باشم تا در دام شعارزدگی نیفتم. معتقدم هر چقدر درباره 8 سال دوران جنگ كار كنیم باز هم جا برای كار وجود دارد و هنوز نتوانستیم حق مطلب را ادا كنیم. به نظرم كارهایی كه در حوزه جنگ تاكنون انجام شده شاید 30 درصد ناگفتههای جنگ را بیان كرده باشد. به هر حال این اولین جنگ در تاریخ بود كه ما حتی یك وجب از خاك خود را از دست ندادیم. كار كردن روی جنگ كهنگی ندارد، به شرطی كه داستان خوبی را پیدا كنیم. داستانی كه بتواند با مخاطب امروزی ارتباط برقرار كند تماشاگر خود را خواهد داشت. از جمله مسائلی كه در این سریال پررنگ شده است توجه به تفاوت نسلهاست
برای این كار باید زیباییشناسی مخاطب امروز را بدرستی بشناسیم. لذا من ساخت یك سریال در حوزه جنگ را ریسك نمیدانم. در سینمای جهان هنوز هم درباره جنگ جهانی فیلم ساخته میشود و حتی اسكار هم به آن داده میشود. هرچند برخی اسكار را سیاسی میدانند اما واقعا این طور نیست. برخی از این فیلمها را كه اسكار گرفتهاند ببینید چقدر به لحاظ سینمایی محكم و قابل دفاع هستند. مثلا چه كاری كردید؟ در وهله اول خود متن مورد اهمیت بود و اصل پرهیز از شعارزدگی در نوشتن فیلمنامه؛ بعد اجرای متن و سوم جنس بازیها بود كه ما سعی كردیم بازی اغراقشدهای در بازیگران وجود نداشته باشد و در همین خصوص روی دیالوگها توجه داشتیم تا جایی كه امكان دارد دچار شعارزدگی نشوند. ضمن اینكه بخش عمدهای از اتفاقات فیلم برگرفته از خاطرات پزشكان در جبهه است و ما سعی كردیم واقعیات موجود را دراماتیزه كنیم و متن صرفا براساس تخیلات نویسنده نگارش نشده است. چه شد كه سراغ قشر پزشك رفتید. چون الان چند سالی است كه پزشكان خیلی مورد توجه سریالسازان در تلویزیون قرار گرفتهاند. آیا این به پزشك بودن خود نویسنده برمیگردد؟ درست است؛ ولی تحث تاثیر شرایط سالهای اخیر یا پزشك بودن آقای كریمی، نویسنده متن نبوده است. ما در دفتر طرح و برنامه حماسه و دفاع راجع به این مساله خیلی بحث كردیم. زمانی تاكید بر وجه حماسی جنگ بود. زمانی به خانواده آنها توجه میشد و در مقطعی هم طنز در سینمای جنگ جدی گرفته شد. در آن جلسات، سرفصلهایی مطرح شد كه یكی از آنها، جنبه پزشكی جنگ بود. مثلا به خاك سرخ نگاه كنید كه با كارهای قبلی جنگی تفاوت داشت. شب هزار و یكم، یكی از مصادیق آن سرفصلها بود كه به این جنبه از جنگ پرداخته بود. رقص پرواز آقای مرادپورنیز یكی دیگر از آنها بود. انصافا هم نقش پزشكان در جنگ كمتر مورد توجه قرار گرفت و ضرورت ایجاب میكرد كه به این مساله توجه كنیم. شب هزار و یكم از یك روایت موازی برای بیان قصه خود استفاده میكند. فكر نمیكنید رفت و برگشت بین این دو خط داستانی كمی زیاد است و مخاطب را در پیگیری خط اصلی داستان گیج میكند؟ اتفاقا من خیلی وسواس داشتم كه به ضرورت به گذشته فلاشبك بزنیم. اگر بخواهیم آماری صحبت كنیم، 70 درصد سریال مربوط به زمان حال است و 30درصد به زمان جنگ اختصاص دارد و آن هم بنا به ضرورت پیشینه درام صورت گرفت و صرفا این نبوده كه خواسته باشیم صحنههای جنگی در سریال داشته باشیم. شاید یكی از سوالات مهمی كه قطعا بسیاری از خوانندگان این مصاحبه هم در ذهنشان باشد، حضور علیرضا خمسه در یك نقش جدی و جنگی است. چطور به این انتخاب رسیدید؟ من همیشه به وجود رگههایی از طنز در آثار خود علاقه دارم و انتخاب آقای خمسه نیز بیتاثیر از آن نبوده است. ضمن اینكه قصد داشتم یك طنز فاخر و سنگین در داستان وجود داشته باشد كه مطمئن بودم علیرضا خمسه از پس آن برمیآید. در عین اینكه شخصیت دكتر فرنود خیلی هم كمدی نیست و من با اعتقادی كه به توانایی آقای خمسه داشتم، مطمئن بودم كه ایشان نقش جدی را هم خوب بازی میكند و صرفا یك بازیگر كمدی نیست. شاید به خاطر بازی ایشان در فیلم بیست به این نتیجه رسیدید؟ اتفاقا من آن فیلم را هنوز هم ندیدهام و شخصا معتقد بودم علیرضا خمسه، توانایی نقشهای جدی را دارد. به هر حال خیلیها به من در زمانی كه دست به این انتخاب زده بودم، همین مساله را گوشزد میكردند؛ اما امروز فكر میكنم اشتباه نكردم و شخصیت شیرین دكتر فرنود بسیار مورد توجه مخاطبان قرار گرفته است. ضمن اینكه هم بسیاری از پزشكان و هم بچههای جنگ، افرادی شوخطبع و طناز بودند و این تصور كه همه آنها جدی و رسمی بودند، كلیشهای و اشتباه است. سوال پایانی خود را به شخصیت اصلی و محوری داستان دكتر سعید موهبتی اختصاص دهیم. دلیل اینكه این شخصیت را یك روانپزشك انتخاب كردید، چه بود؟ آیا به مضمون قصه ارتباطی داشت؟ البته سعید در زمان جنگ پزشك عمومی بود و بعد از آن تخصص خود را در رشته روانپزشكی گرفت؛ اما این مساله به درونمایه داستان نیز برمیگشت. به هر حال ما در شب هزار و یكم به درون شخصیتها و حالات روحی و عاطفی آن توجه بیشتری داشتیم و میخواستیم مناسبات انسانی آدمهای قصه را به تصویر بكشیم. طبعا روانپزشك بودن سعید به عنوان قهرمان اصلی داستان به این موضوع كمك میكرد و دارای منطق دراماتیكی نیز بود. بدیهی است یك روانپزشك به انسانها و حالات درونیشان آگاهی و شناخت بیشتری دارد و بهتر میتواند با آنها ارتباط برقرار كند تا مثلا یك جراح پلاستیك. و در نهایت چرا نام شب هزار و یكم را برای سریال انتخاب كردید؟ شاید برای اینكه تجربه جنگ برای ما هزار و یك خاطره و قصه دارد و باید نسل به نسل و سینه به سینه منتقل شود. داستان جنگ 8 ساله ما همچون قصه هزار و یك شب طولانی و متنوع است و به همین سبب است كه تا سالهای سال میتوان درباره آن قصه گفت و فیلم ساخت. سیدرضا صائمی |